اشکانه
نویسنده:
ابراهیم حسنبیگی
نـاشـر:
قدیانی
تعداد
صفحات: ۲۶۴
عاشق که شد چو
پروانهای بیپروا از خود گذشت؛ سرمایه جوانی و نشاطش را بر کف نهاد و همه را یکجا
تقدیم محبوب کرد. تقدیم محبوبی که به هوای عاشقانهای عظیم با معبود، به آسانی از
خود و او عبور کرده بود.
«سید اگر اشکانه
را نمیدید، هرگز عاشق نمیشد؛ ولی او را دید و عاشق شد و فکر کرد دختری که اسمش
اشکانه است، هرگز نخواهد فهمید جوانی که اسمش سید حسین است، چهقدر دوستش دارد» .
سید نمیدانست
اشکانه تا کجا پای او و محبّتش دلاورانه صبوری میکند و بذر عشقی که از نگاه نجیب
او در دلش جوانه زده بود را چگونه تا ثریا میپروراند؛ سبز و سربلند!
«اشکانه» حکایت
عاشقی دو دلدار در دوران دفاع مقدّس است؛ دورانی که با ایثار و فداکاری ملّت
قهرمان و غیور ایران، عشقهای زمینی بسیاری رنگ و بوی ابدی آسمان به خود گرفت.
آن روزها، گروهگروه
پدران، همسران و پسران رفتند و مادران، زنان و حتّی کودکان، صبورانه و سرافراز
ایستادگی کردند و شیرزنان حماسهپرور، با قدمهای استوار و خستگیناپذیر، نقش دستوپا
و چشم و گوش مردان دلاورشان را ایفا کردند!
اشکانه سخت
گرفتار بود گرفتار عشق پاک و ناب سید، همدانشگاهیاش، آنها تنها با تبادل چند
نگاه به هم دل داده بودند؛ امّا حسین که پیش از اشکانه دل در گرو دلدار دیگری
داشت؛ بیهیچ سخن و ابراز احساساتی او را پشت سر گذاشت و گذشت و تا دِینِ بزرگش را
ادا نکرد نزد اشکانه بازنگشت؛ سید که بازآمد خسته و زخمی بود و اینبار، این
اشکانه بود که با تمام وجود خواستار سید بود، سیدی که دیگر انیس و مونسش یک ویلچر
بود.
برای خواندن
«اشکانه» پنجمین رمان ابراهیم حسنبیگی به نزدیکترین کتابخانه عمومی شهرتان
مراجعه کنید و داستان ناتمام عشق سید حسین را همقدم با همسر وفادارش به انجام
رسانید!
برگزاری نشست کتابخوان مهرماه...
ما را در سایت برگزاری نشست کتابخوان مهرماه دنبال می کنید
برچسب : کتابخوان, نویسنده : 0isar-liba بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55